نویسنده: پیروز مجتهد‌زاده




 

 

برداشت‌های دو گانه یونانیان و ایرانیان باستان از آب‌های جهان
خانواده بشر، از آغاز تاریخ‌نویسی و جغرافیانگاری علمی تاکنون، دریای جدا کننده‌ی فلات ایران از شبه جزیره عرب را به نامی جز "دریای فارس" یا "خلیج فارس" نشناخته است، جز امروز که برخی محافل دلبسته به ناسیونالیزم افراطی عربی، به دلایل خاص خود در تلاش تغییر این نام افتاده و ضرورت مقابله با این تلاش را نزد همه صاحبان اندیشه و دانش، به ویژه تاریخ‌دانان و جغرافیانویسان تحریک کرده‌اند.
برای اثبات اینکه هیچ ملتی، حتی مردم عرب، در هیچ زمانی این دریا را به نام دیگری نخوانده است. تنها بسنده است که اسناد اعراب را مورد بررسی قرار دهیم. نیازی نیست که نقشه‌ها اسناد بی‌شماری را از دوران‌های گوناگون تاریخی ملت‌های گوناگون در چنین بحثی دخالت داد، چون هیچ ملتی، به جز برخی اعراب، در هیچ زمانی تاکنون در این مورد به بیراهه نرفته و خلاف نگفته است. اگر برخی سیاست‌پیشگان و روزنامه‌نگاران در بریتانیا خلیج فارس را «خلیج» می‌خوانند، نه برای این است که در نامیدن این دریا تردید دارند، چرا که در مهم‌ترین اسناد رسمی و غیر رسمی و در اطلس‌های معتبر این کشور نیز از خلیج فارس به همین نام یاد می‌شود. «خلیج» نامیدن خلیج فارس، در بریتانیا تنها ناشی از ملاحظه کاری‌های تاجرپیشه بودن نخبگان این ملت است که سبب می‌شود، درگسترش بازرگانی، گردانندگان سیاسی و رسانه‌های گروهی این کشور گاه اصول اخلاقی احترام به حقایق تاریخی و جغرافیایی را زیر پای بگذارند.
از این روی، در این بررسی از گفت‌وگو در باره اسناد غیر عربی خودداری خواهد شد. تنها از اسناد اعراب سخن به میان خواهد آمد، چرا که برخی از اعراب که در تلاش پرداختن هویتی عربی (جدا از هویت ایرانی) در این منطقه که تا سده بیستم، منطقه‌ای کاملاً ایرانی بود هستند، امروز از نامی ساختگی برای خلیج فارس سخن به میان می‌آورند.

جغرافیای دریاهای جهان نزد ایرانیان و یونانیان باستان

آثار باقی مانده از یونان باستان تردیدی بر جای نمی‌گذارد که این گونه تقسیم‌بندی میان همه تاریخ و جغرافیا‌نویسان یونان باستان مانند تالس ملتی Thales of Melitus (546 تا 640 پیش از میلاد)، آناکسی ماندر Anaximander ( 546 تا 612)، کوسماس ایندیکوپلوتس lndicopleutes (حدود 535 پیش از میلاد)، هکاتوس Hecataus (حدود 500 پیش از میلاد)، اراتوستن Eratosthenes (حدود 200 پیش از میلاد)، و استرابو Strabo که مقارن تاریخ میلادی می‌زیست، متداول بود.

الف- برداشت جغرافیایی یونانیان باستان از آب‌های جهان

قدیمی‌ترین قومی که مطالعه‌ی زمین را به طور جدی آغاز کردند، بابلی‌ها بودند و آنان در آثاری که از دو هزار و پانصد سال پیش بر جای نهاده‌اند، زمین را صفحه مسطحی فرض کرده‌اند، محاط در رودخانه آب شور (خلیج فارس) که آشوریان آن را «نارمرتو Nar Marratu» می‌نامیدند. دلیل چنین تصوری، محدودیت اطلاعات، جغرافیایی آنان بود که جهان را عبارت از سرزمین‌های واقع در اطراف بابل و مابین رود نیل و شط دجله می‌دانستند و از دریاها، فقط خلیج فارس را می‌شناختند که در مجاور آن سرزمین واقع بود.
نقشه‌ای از سلسله سوم بابلی‌ها (اور UR) در دست داریم که نشان دهنده‌ی میزان معلومات آن قوم از شکل جهان می‌باشد و در آن هفت جزیره به صورت مثلث (پرده‌های ستاره) در ورای دریای شور نشان داده شده است (نگاه کنید به نقشه شماره 2).
پس از بابلی‌ها، علمای جغرافیانویس یونان قدیم که آثار آنان در واقع مبنای پیدایش آثار بزرگ علمی در شرق و غرب عالم محسوب می‌شود، جهان را عبارت از خشکی مستطیل شکلی مرکب از سه قاره اروپا و آفریقا و آسیا فرض می‌کردند.
ابوریحان محمد بن احمد البیرونی الخوارزمی در کتاب «التفهیم لاوائل صناعة التنجیم» ضمن شرح تقسیماتی که تا آن زمان در مورد زمین متداول بود، در باره‌ی تقسیمات یونانیان می‌نویسد:


نقشه شماره 1- این نقشه که از اطلس خلیج فارس به نقل از اطلس ارمنستان متن لاتین دائرة‌المعارف کودکان و نوجوانان چاپ مسکو - ایروان- اقتباس شده است. جهان را از دید علمای بابلی نشان می‌دهد که رود آب شور (خلیج‌فارس) آن را احاطه کرده است.
«و یونانیان را قسمتی است سه گانه بخلاف و آنچناست که بر زمین (مصر) (1) او را دوپاره کردند و آنچه سوی مشرق بود به اطلاق، ایسیاء (2) نام کردند و آنچه سوی مغرب بود دریای شام او را به دوباره کرده، یکی به سوی جنوب نامش لوبیه (3) و اندر او سیاهان و گندم‌گونانند و دیگر سوی شمال نامش اوربی (4) و اندراوسپیدان و سرخانند.
چون ایسیاء که پاره مشرقی است بسیار بار چند دوپاره‌ی مغربی بود، عراق و پارس و خراسان از آن جدا کردند و ایسیاء خرد نام کردند و آنچه بماند «ایسیاء بزرگ».
چهار دریایی که یونانیان از دریای بزرگ کناری منشعب می‌دانستند، عبارت بود از:
1- دریای متوسط یا خلیج روم Roman Gulf (مدیترانه امروز)
2- دریای خزر Caspian Sea
3- خلیج عربی Arabia Gulf (دریای سرخ امروزی)
4- خلیج فارس Persian Gulf
چنین تقسیم‌بندی جغرافیایی را که مدت‌ها اساس کار علمی دانشمندان جهان بود در آثار بسیاری از دانشمندان بزرگ یونانی قبل از میلاد می‌توان جستجو کرد. از آن جمله: در آثار طالس ملطی Thales Melitus که حدود سال‌های 546 تا 640 قبل از میلاد می‌زیست، آناکسی ماندر Anaximender که در سال‌های بین 546 قبل از میلاد تا 612 ق. م زندگی می‌کرد، خصوصاً کوسماس ایندیکوپلتس Cosmas lndicopleutes (535 سال قبل از میلاد) هکاتوس Hecataus (500 سال قبل از میلاد)، اراتوستن Eratosthenes (200 سال قبل از میلاد) و بالاخره استرابو Strabo که مقارن با میلاد مسیح می‌زیست و به پدر جغرافیا معروف است (نگاه کنید به نقشه‌های شماره 3 و 4).

نقشه‌ی شماره 2- جهان در نقشه‌ی کوسماس ایندیکوپلتس، متن انگلیسی نقل از جلد اول کتاب چگونگی اختلاف کشورها How countries differ از سری لیوینگ جئوگرافی Living Geography تألیف الزوت Ellsworyth ناشر مک میلان چاپ نیویورک 1936 (اقتباس از اطلس خلیج فارس ناشر کارتوگرافی سحاب چاپ تهران 1349).
در این نقشه، اقیانوس جهانی بر گرد قاره مستطیل شکل نمایش داده می‌شود که چهار دریا از اقیانوس جهانی منشعب شده است به نام‌های خلیج روم، خلیج عربی، خلیج فارس و دریای خزر.
نقشه‌ی شماره 3- جهان از نظر استرابو
در این نقشه، علاوه بر اقیانوس جهانی و چهار دریای منشعب شده، از آنکه با اندک تغییر نسبت به نقشه‌ی کوسماس ایندیکوپلتس ترسیم شده است، با نمایش دو جزیره بریتانیا و ایرلند و سلسله جبال آسیایی (آنتی توروس) در واقع مرحله تکامل یافته‌تری را در تقسیمات جغرافیایی سطح زمین و کار ترسیم، مدلّل می‌سازد.
چنین تصوراتی مدت‌ها ادامه داشت تا آنکه در آثار علمی قرون اولیه اسلام تغییرات زیادی در آن پیدا شد و فرضیاتی که علمای جغرافیانویس اسلامی و عرب از شکل جغرافیایی زمین خصوصاً از اقیانوس‌ها و دریاها ارائه کردند، در واقع فصل خاصی از علم تقسیم جغرافیایی جهان و ترسیم نقشه‌های جغرافیایی به حساب می‌آید.

ب- برداشت جغرافیایی ایرانیان باستان از آب‌های جهان

فرضیه دوگانه بودن دریاهای گیتی از دید ایرانیان

برخلاف این بینش معروف یونانی، ایرانیان باستان آب‌های درونی گیتی را دو گانه فرض می‌کردند که از اقیانوس فرض شده بر گرد کره خاکی جدا شده و به سوی مرکز روانه می‌شدند. از این دو، دریای پارس شامل همه آب‌های نیمکره خاوری گیتی بود و دریای غرب که بعدها دریای رم نام گرفت، همه آب‌های نیمکره باختری جهان را در بر می‌گرفت. هر دو تمدن باستانی ایرانی و یونانی از همان سرآغاز تاریخ باستان دریای مورد بحث ما در اینجا را در رابطه با نام سرزمین پارس نامیدند: در تمدن ایرانی این دریا "پارسه درایا Parsa Draya" و در تمدن یونانی "سینوس پرسیکوس Sinus Persicus" خوانده شد. در دوران‌های تاریخی که تمدن اسلامی جای تمدن ایرانی را گرفت و تمدن غربی جانشین تمدن یونانی گردید عنوان نخست در جغرافیا نویسی اسلامی و عربی تبدیل به «دریای پارس = البحر الفارسی" گردید و عنوان دوم به صورت "خلیج پارس Persian Gulf" در آمد و در دوران مدرنیته این نام در همه زبان‌ها به صورت اخیر متداول و تثبیت گردید. (5)
با توجه به آثار بسیار اندکی که از ایران باستان بر جای مانده است، از جمله کتبیه "حجر الرشید" که از داریوش بزرگ هخامنشی در محل زقازیق نزدیک کانالی که میان رود نیل و دریای سرخ در مصر حفر شد، ایرانیان باستان از عصر هخامنشی این بدنه پر اهمیت آبی را "دریای پارس" می‌خواندند. داریوش شاه هخامنشی در این کتیبه اشاره دارد: درایا تیا هچا پارسا آیتی - draayaa tyaa hachaa paarsaa aayiti یعنی دریایی که از پارس به اینجا می‌آید. همین جمله از داریوش شاه اشاره به این فرض دارد که بر خلاف دیدگاه یونانیان باستان که آب‌های داخلی جهان را چهارگانه دانسته و یکی از آنها را "خلیج فارس Sinus Persicus" می‌خواندند، ایرانیان باستان آب‌های داخلی کره خاکی را دو گانه فرض می‌کردند: "دریای پارس" و "دریای غرب" که بعدها دریای متوسط و دریای روم و سرانجام مدیترانه نام گرفت که به همان معنی "وسط خشکی‌ها" است.

اثبات فرضیه و رسیدن به نظریه دو گانه بودن دریاهای گیتی از دید ایرانیان باستان

این فرضیه هنگامی جامه واقعیت می‌پوشد و به یک نظریه تبدیل می‌شود که توجه کنیم آثار تاریخی و جغرافیایی عصر اسلامی بحث گسترده‌ای در اطراف تقسیم آبی‌های داخلی کره خاکی به دو دریای فارس و روم ارائه می‎دهند. در این برخورد آثاری مانند "صور الاقالیم" از ابوزید بلخی (حدود 321 هجری)، "المسالک و الممالک" از ابو اسحق ابراهیم بن محمد استخری (حدود 346 هجری)، "صوره الارض" از ابوالقاسم محمد بن حوقل النصیبی البغدادی (حدود 367 هجری)، و شمار دیگری از آثار معتبر قرون اولیه اسلامی به تفصیل فرضیه ایرانی دو گانه بودن آب‌های درونی کره خاکی و به "پارس" موسوم بودن بدنه عظیم آب‌های خاوری جهان که امروز اقیانوس هند و منشعبانش شناخته می‌شوند شرح مفصلی را ارائه می‌دارند (نگاه کنید به نقشه شماره 6). برای آشنایی با اثبات فرضیه ایرانی دو گانه بودن آب‌های درونی کره خاکی نگاه کنید به فصل فصل هفتم این کتاب = جغرافیای تاریخی آب‌های جهان در عصر اسلامی.
برخی از ایرانیان، همانند برخی دیگر از مردان گیتی، بر این گمان هستند که نام دریای جداکننده‌ی فلات ایران از شبه جزیره‌ی عربستان، نخست «دریای فارس» بوده و این نام بعدها به «خلیج فارس» دگرگون شد. این گمان درست نیست. هر دو نام از دورترین روزگاران تاریخی وجود داشته و همزمان، در دو تمدن بزرگ ایرانی و یونانی مورد استفاده قرار داشتند.
ایرانیان در روزگار هخامنشی این دریا را پارسا درایا (Parsa Draya) یا دریای پارس درایای ایرانی بعدها به روم رفت و به گونه‌ی ماره پرسیکوم (Mare Pcrsicum) در آمد. در دوران اسلامی جغرافیانویسان عرب و اسلامی هر دو نام را از تمدن باستانی گرفتند و همزمان مورد استفاده قرار دادند. پارسا درایای ایرانی را بحر فارس و سینوس پرسیکوس یونانی را «خلیج‌ فارس» قلمداد کردند. ده‌ها مدرک باستانی عربی و اسلامی در دست است که این تئوری را مستند می‌سازد و از چگونگی شمول جغرافیایی این دو نام بر آب‌های خاور زمین نگاره‌ای روشن به دست می‌دهد (نگاه کنید به نقشه‌های 5 و 6) همچنین، ایرانیان و یونانیان باستان برداشت‌های دو گانه‌ای از جغرافیای آب‌های گیتی داشتند. در حالی که هر دو گروه کره خاکی را دایره مانند و محصور در اقیانوس کناری یا حاشیه‌ای می‌دانستند که بر گِرد آن قرار دارد و دریاهای درونی از اقیانوس کناری منشعب می‌شود، ایرانیان عصر هخامنشی بر این گمان بودند که آب‌های درونی گیتی شامل دو دریا می‌شود: دریای پارس و دریای باختر (روم)، درحالی که یونانیان باستان آب‌های درونی گیتی را چهارگانه می‌دانستند: خلیج فارس، دریای خزر، خلیج عربی (دریای سرخ) و دریای مدیترانه.
در راستای این باور که آب‌های گیتی دوگانه هستند (دریای پارس و دریای باختر) هخامنشیان استراتژی ایجاد ارتباط زمینی و دریایی میان این دو دریای گیتی را پی‌ریزی کردند. جاده شاهنشاهی از شوش در نزدیکی خلیج فارس، به سارد در اژه که به مدیترانه می‌پیوندد، ساخته شد، در حالی که داریوش هخامنشی کوشید تا با ساخت کانالی دریای سرخ را (که شعبه یا ادامه خلیج فارس شمرده می‌شد) به رود پیراوا (نیل) که به مدیترانه می‌ریزد، وصل نماید. سنگ نوشته‌ای که از داریوش شاه در محل زقازیق در نزدیکی سوئز پیدا شده است، می‌گوید: «درایاهچا پارسا آیتی= دریایی که از پارس به اینجا می‌آید». این گفته به روشنی نشان می‌دهد که ایرانیان روزگار هخامنشی دریای سرخ را ادامه دریای پارس می‌شناختند. همین برداشت جغرافیایی ایرانی از آب‌های درونی گیتی بود که در سده‌های نخستین اسلامی شمار زیادی از جغرافیانویسان عرب و اسلامی را مشغول ساخت، چنان که بیان خواهد شد.
نقشه شماره 4- نقشه جهان از دید هکاتوس، دراین نقشه جهان به گونه دایره‌ای محصور دراقیانوس کناری نشان داده می‌شد ودریاهای داخلی گیتی چهار‌گانه قلمداد گردیده است. یکی از آن چهار دریا سینوس پرسیکوس است.

شکل گیری جغرافیای سیاسی خلیج فارس

سرزمین‌های خلیج فارس در دوران هخامنشی، جناح جنوبی فدراتیو ایران را تشکیل می‌داد ایرانیان، ساکنان اصلی این سرزمین‌ها بودند چنان که کتاب عمان چاپ دولت عمان، مردم عمان را بامردم ایران از یک ریشه می‌داند. نوشته‌ای دیگر، حتی سرزمین مسندم را، در دوران هخامنشی، در مالکیت فردی به نام دارا پسر بهمن می‌شناسد (6). در همین دوران بود که ایرانیان سیستم آبرسانی زیرزمینی «کاریز» یا«قنات» را در سرزمین ماسون (عمان) رایج کردند. این سیستم هم اکنون در عمان و امارات متحده‌ی عربی «فلج» نام دارد و اعراب جمع آن را «افلاج» گویند. همچنین، از سرزمین ماسون یاعمان بود که سیستم کاریز به شمال آفریقا معرفی شد و هم اکنون در تونس و مراکش وجود دارد. انتشار سیستم کاریز در دیگربخش‌های گیتی مستقیماً از سوی ایرانیان روزگار هخامنشی صورت گرفت.
ایرانیان دوران پارتیان (اشکانیان) پیشرفت‌های زیادی درکار دریانوردی داشتند. ناوهایی بزرگ ساختند، راه‌های دریایی را به روی نقشه آوردند و بر دریانوردی بشر اثر فراوانی گذاشتند. تاریخ‌نویس عرب، جورج فضلو حورانی، می‌گوید که ایرانیان آثار بزرگی در دریانوردی بر جای گذاشتند. مترجم کتاب وی به فارسی، دکتر محمد مقدم، ازاو پیشتر رفته و برحاشیه گفته حورانی افزود که «هر آنچه به اعراب نسبت داده می‌شود به ایرانیان مربوط است».
با آنکه مهاجرت اعراب به کرانه‌های جنوبی خلیج فارس از سده‌ی دوم میلادی آغاز شد، حکومت هزار ساله‌ی ایران در پس کرانه‌های جنوبی خلیج فارس در دوران ساسانی اقتدار و نظم ویژه‌ای پیدا کرد. در آن دوران، ایران دوحکومت خودمختار در جنوب خلیج فارس داشت به نام‌های «هَگرَ» و «ماسون». هگر (به عربی هجر) شامل نیمه‌ی باختری جنوبی خلیج فارس بود و ماسون در برگیرنده نیمه‌ی خاوری جنوب خلیج فارس. هگر که در دوران هخامنشی «اوال» نام داشت. در دوران اسلامی «بحرین» نام گرفت که شامل مجمع‌الجزایر کنونی بحرین و سرزمین‌های کرانه‌ای حسا و قطیف در عربستان سعودی کنونی و شبه جزیره‌ی قطر می‌شد. این دو بخش از سرزمین‌های جزیره‌ای و کرانه‌ای در این اثر «بحرین کرانه‌ای و دریایی» خوانده خواهد شد.
ابن بطوطه «هگر» را الاحسا دانسته است. درکرانه‌های شبه‌جزیره‌ی عربستان. ماسون در دوران اسلامی «عمان» نام گرفت که نیمه‌ی شمالی کشور کنونی عمان و سراسر فدراسیون امارات متحده‌ی عربی کنونی را در بر می‌گرفت. بازماندگان اصلی هگر (بحرین دریایی وکرانه‌ای) امروز بهارینه‌گان (بحارینه‌ها) نامیده می‌شوند که شمارشان، در بحرین دریایی به تنهایی، پنجاه هزار تن بر آورد شده است.
در حالی که شمار آنان در بحرین کرانه‌ای شناخته شده نیست. ولی، به هر حال، بیش ازنیم میلیون شیعه مذهبان عربستان سعودی از بهارینه‌گان هستند. مهاجرت اعراب به این بخش از خلیج فارس از آغاز حکومت ساسانی شروع شد. اردشیر بابکان، پادشاه اعراب مهاجم (ساتیران( راشکست داد و حاکمیت ایران را بر سراسر منطقه هگر تجدید کرد.
فشار سیاسی دو قدرت رومی و ایرانی به سوی یکدیگر در شمال باختری خلیج فارس، سرحدّات باختری ایران را در بین‌النهرین قرار داد. در این بخش، ساسانیان حکومت سرحدّی «حیره» یا «مناذره» را در مرکز و شمال عراق کنونی به وجود آوردند تا در جناح شمال باختری، همچون دیواری سیاسی در برابر فشار رومیان قرار گیرد. در واکنشی ژئواستراتژیک، رومیان نیز حکومت سرحدی غسان را، در برابر ایران، در سوریه کنونی درست کردند.
سرزمین عمان، چنانکه گفته شد، در آن روزگار «مازون» یا «ماسون» خوانده می‌شد. سرزمین جلویی ماسون در تنگه هرمز «مازوندم» یا «ماسوندم» نام داشت. پسوند «دم» در فارسی امروزین به همان گونه باستانیش است و به طور یکسان، در رابطه با زمان و مکان به کار گرفته می‌شود، همانند «سپیده‌دم» به معنی نزدیک صبح یا هنگام ورود سپیده صبح، یا «باغدم» به معنی مکان ورود به باغ. به این ترتیب، ترکیب «ماسوندم» به معنی مکان ورود به «ماسون است. این نام، هم اکنون در محل «مسندم» تلفظ شده و برای شبه جزیره‌ی مسندم به کار گرفته می‌شود. شبه جزیره‌ی مسندم، حقیقتاً محل و مکان ورود به ماسون - عمان است از داخل ایران.
نام «عمان» نیز در آن دوران به گونه‌ی «اومانا» وجود داشت و بندر «صحار» امروزین، در نزدیکی مسقط، بدان نامیده می‌شد. صیحان بن سعید، شاعر عمانی، در توصیف ماسون روزگاران ساسانی گفته است:
«کسری (خسرو انوشیروان) عمان راماذون نامید و ماذون، ای دوست، نیکو سرزمین است
سرزمینی پر از باغات و مزرعه‌ها
که مزرعه‌ها و چشم‌سارانش پایان‌ناپذیر است.
درحالی که مهاجرت اعراب از داخل شبه جزیره و از یمن به سوی کرانه‌های خلیج فارس جریان داشت، مهاجرت ایرانیان نیز از داخل فلات ایران به آن کرانه‌ها ادامه یافت.
با آنچه گفته شد، جای شگفتی باقی نمی‌ماند که چرا جغرافیانویسان عرب دوران اسلامی، همانند جغرافیانویسان دیگر ملل جهان، دریای جداکننده‌ی فلات ایران از شبه جزیره عربستان را «دریای فارس» یا «خلیج فارس» خواندند.
تاریخ و جغرافیانویسان عرب و اسلامی سده‌های نخستین هجری، همانند طبری، مسعودی، یعقوبی و غیره تأکید دارند که سراسر خلیج فارس در دوران‌های کهن به ایران تعلق داشت. تاریخ و جغرافیانویس سده‌ی چهارم هجری، ابن حوقل نصیبی البغدادی، برای مثال، در صورة‌العرض خود می‌نویسد:
«چنانکه بارها گفته شد، دریای پارس، خلیجی است که از اقیانوس (کناری گیتی) در نزدیکی چین و سرزمین واق جدا می‌شود و آن دریا است که از حدود سرزمین‌های سند و کرمان و پارس به پیش می‌آید و از میان همه‌ی سرزمین‌ها به نام پارس خوانده می‌شود چراکه هیچ دیاری بر گرد این دریا نیست که از پارس پیشرفته‌تر باشد، همانا که شاهان پارس، از روزگار باستان، نیرومندترین کنترل را داشته و هم اکنون نیز نیرومندترین کنترل را بر سرزمین‌های دور و نزدیک این دریا دارند.
این جغرافیانویس عرب نه تنها در اینجا دریای جنوب ایران را «بحر فارس» می‌نامد، که دلایل مهمی نیز بر این نامیدن آورده است.

پیدایش مفهوم «حکومت» درمنطقه

علی‌رغم این حقیقت که سراسر منطقه‌ی خلیج فارس در دوران پیش از اسلام در درون قلمرو ایران بود، نام ویژه‌ای که در برگیرنده‌ی سرزمین‌های پهناور با نظام حکومتی ویژه‌اش باشد، یعنی نامی که گویای مفهوم «کشور» باشد، وجود نداشت. جالب توجه است که علی‌رغم وجود نداشتن مفهوم «کشور» با نام ویژه و حکومت سیاسی به مفهوم امروز در سرزمین‌هایی که امروز «امپراتوری هخامنشی یا اشکانی» خوانده می‌شود، نظام پدیدار آمده در این سرزمین‌ها، نخستین ساختار سیاسی عمودی بود که به گفته‌ی فیلیپانی - رنکنی ایتالیایی، ماشین بزرگ حکومتی در دنیای امروز روی آن بنا شد.
این ساختار سیاسی نظام «امپراتوی» به معنی اروپایی واژه نبود، بلکه ساختاری بود فدارتیو با میزان درخور توجهی از خود مختاری برای حکومت‌های محلی، محور اصلی حکومت در این ساختار بر گرد روابط مشخص میان مرکز و خودمختاری‌های پیرامونی دور می‌زد.
سرزمین‌های این ساختار سیاسی به نام سلسله حکومتی وقت خوانده می‌شود. از آنجا که هخامنشیان از پارس بودند، سرزمین‌های فدراتیو هخامنشی «حکومتی پارس» خوانده می‌شد. دوام هزار ساله این حکومت و حکومت ساسانی که او نیز از پارس بود، سبب شد تا این نام در خاطره‌ها دوامی به درازی قرن‌ها پیدا کند. نخستین نشانه پیدایش مفهوم «کشور» بانامی ویژه مربوط به سده‌های میانی ساسانی می‌شود. هنگامی که ورهرام (بهرام) گور ساسانی (420 تا 438)، به گفته‌ی فردوسی، در اندیشه تعیین مرز در اطراف «کشور» خود شد و مرزهای ایران و توران را بر جیحون نهاد. بدون تردید این تحول را باید نخستین نشانه پیدایش مفهوم «مرز» به معنی امروزین دانست. بنای دیوارهایی چون دیوار چین، سد سکندر در شمال خاوری ایران در دوران پارتیان و دیوار هادرین در بریتانیای عصر رومیان را نباید به معنی ایجاد «مرز» گرفت. این دیوارها برای امن ساختن سرزمین‌های متمدن در برابر «بربرها» ساخته شد و بیشتر حالت یک وسیله پدافندی داشتند تا مفهوم مرز. از آنجا که همانند دوران هخامنشی، حکومت در سرزمین‌های ساسانی فدراتیو بود، مرز قدرت چند گانه و شهرها، در عمل، مراکز اصلی جلوه‌گری پویایی سیاسی - اقتصادی حکومت بودند. چنان که امروز نیز شاهد گسترش یافتن نقش سیاسی - اقتصادی بین‌المللی «شهر» در برابر مفهوم حکومت - ملتی هستیم. مفهوم یونانی پولیس (Polis) به معنی شهر، «شهر سیاسی - اقتصادی پویا» در ایران ساسانی نیز جلوه داشت و در حالی که اعراب فدراتیو ساسانی از «مداین» سخن داشتند، ایرانیان فدراتیو ساسانی بیشتر با «شهر» سروکار داشتند و حتی هنگامی که مفهوم «کشور» را با نام «ایران» بنا نهادند، از «ایرانشهر» سخن به میان آوردند.
به هر حال، همراه با گسترش و پیشرفت تلاش‌های اقتصادی سرزمین ماسون، مهاجرت از درون ایران به آن سرزمین و دیگر کرانه‌های شبه جزیره عرب نیز گسترش پیدا کرد. حضور ایرانیان در سرزمین‌های کرانه‌ای شبه جزیره عربستان تا آن اندازه گسترش شد که جغرافیانویس عرب، مقدسی البشاری، در قرن چهارم هجری، می‌گوید:
«بیشتر مردم "این دریا" را، تا حدود یمن، دریای فارس می‌خوانند و به راستی که بیشتر ناوسازان و ناوخدایان آن از فارس هستند.... بیشتر مردم در عدن و جده از فارسند... در صحار مردم یکدیگر را با نام‌های فارسی می‌خوانند و به فارسی سخن می‌گویند. صحار مرکز عمان است... و بیشتر مردم آن ایرانی هستند.

پی‌نوشت‌ها:

1. کلمه مصر رامصحح کتاب، استاد جلال‌الدین همایی، به استناد دو نسخه‌ی دیگر بر متن کتاب افزوده‌اند.
2. منظور آسیا است.
3. لوبیه همان لیبی است که قاره آفریقا را می‌گفتند.
4. اوربی همان اروپا است.
5. مجتهد‌زاده، پیروز (1379)، خلیج فارس،کشورها و مرزها، فصل دوم: نام خلیج فارس در درازای تاریخ انتشارات عطایی، تهران، صفحه 45تا 69.
6. داراسپر بهمن دوران هخامنشی.

منبع مقاله :
مجتهد‌زاده، پیروز؛ (1392)، جغرافیای تاریخی خلیج فارس، تهران: مؤسسه انتشارات، چاپ چهارم